تقديم به شهداي بسيج
بسم الله الرحمن الرحيم
تقديم به شهداي بسيج به مناسبت سالگرد بسيج
عجب دنيايي داشت جبهه دوستي ها زود پا مي گرفت ، صميمي و يك رنگ و چه زود تمام شد ، به دنبالش يك دنيا حسرت و غم جاي خالي آنها را پر مي كرد. آن هم وقتي زندگي شهر برايت رنگ باخته بود و همه زندگي را بين اين جوانان خاكي پوش مي يافتي ، آنجا همه رفيق بودند و ما همه باهم مانوس بوديم كه باور پايان اين روزها برايمان سخت بود . اما بايد باور مي كرديم ، جنگ خاتمه يافته بود. . به همين سادگي ، امام جام زهر را سركشيده بود و ما نيز بايد چنين مي كرديم با همه تلخي و ناگواريش .
ياد اردوگاه كوزران ياد روزهاي پر خاطره است از دوستاني كه ديگر نيستند .
شب عمليات هميشه بوي جدايي مي داد از همان لحظه اي كه براي خدا حافظي در آغوش هم فرو مي رفتند ، دلتنگ هم بودند ميدانستند اگر فردا روزي هم باشد همه را باهم نخواهند ديد . مي دانستند مرگ هم به سادگي زندگي به استقبال آدمي مي آيد ، به سادگي همين لبخندها ، خندهايي كه سعي مي كرد در خاطر خود بسپارد براي روز مبادا
از حكايت شگفت مردان خدا ، سنگ ريزه ها زبان باز كرده اند و راز هاي خاكي پوشان آسماني را از ضمير خاك باز مي گويند ، از ترانه شور و شيدايي ، حماسه خون و آهن و آتش .
سنگر خوب و قشنگي داشتيم – روي دوش خود تفنگي داشتيم – جبهه مارا لايق خود كرده بود.
ياد عاشقاني به خير كه در كوچه هاي شهر عشق خرامان خرامان مي رفتند تا همراه ساربان خود را به مقصد موعود برسانند و يادمان باشد ماندن امروز تو از رفتن ديروز او بود. ايثار گران از جمله موحدين مخلصي هستند كه اين موج و مسير را گرفته اند و با هستي هماهنگ شده اند، در تسبيح و تحليل و تكبير ، تلفيق شدند . آري تاريخ نويسان بنويسند كه چگونه چلچله هاي اين مرز و بوم دستخوش خزان شدند.
(وجعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشيناهم لايبصرون ) از آيات زير لب بچه ها در شب عمليات بود.
فانوسهاي چادرها و سنگرهاي آنجا در مقابل چراغهاي خيابانهاي اينجا پر فروغ و نوراني تر بود.
صف هاي نماز شب بچه ها در حسينيه گردان در آن زمان از نماز هاي جماعت برخي مساجد امروز شلوغ تر بود. جبهه هر روزش يوم الله و هرشبش ليه القدر بود.
تنها كساني از سيم خاردار هاي دشمن خواهند گذشت كه در سيم خاردار نفس گير نكرده باشند. جبهه تمام مناطقش بوي عشق و طراوت و عطر شهادت مي داد . سرزميني كه مردانش در صفحه ي تاريخ درخشيدند. ياد باد آن روزگاران ياد باد.
سالها و روزهايي كه سراسر حماسه پايمردي و از خود گذشتگي مردان بي ادعا و مردان مردي كه نظيرش را بايد فقط در تاريخ صدر اسلام سراغ گرفت .
شلمچه و چزابه تنها عبادتگاهي هستند كه نياز به سجاده و مهر و تسبيح ندارند.
چفيه بچه هايمان در ولفجر هشت بوي پيراهن حسين (ع) را مي داد.
ياران شلمچه ياران عشق بودند. ميعادگاه ققنوس در خون تپيده سينه سرخان مجنون يادش بخير. ياد مينهاي والفجر مقدماتي بخير كه سكوي پرواز بود.
من رقص شقايقهاي داغديده را ديدم كه غبار غم از سينه مجروح صحرا مي زدودند.
هويزه نقطه گوياي صداي خنده شيرين چمران . اروند خروشان ، اروند وحشي ، اروند و خاطرات والفجر هشت و زخمي عميق و بي تاب شهدا .
سجده بر تربت پاك جبهه ها مي گذارم مي خواهم از قلبها سخن بگويم و با اشكها حرف بزنم ، اشك هايي كه در نيمه هاي شب در داخل سنگرها و چادرهاي گردان از گونه هاي سجده نشينان سرازير مي شد و زمين را نمناك مي كرد .
غروب شلمچه بوي غم مي دهد . اينجا قدمگاه مقدس شهدا است ، اينجا عاشوراي مكرر است . طلائيه را با يد با شهيد همت ، شهيد باقري ، و ديگر شهدا ي عمليات خيبر و بدر شناخت . طلائيه با خود نا گفته هاي بسيار دارد.
راد مرداني كه از آن سوي خاطرات سبز آمده و هلهله كنان از شط خون گذشتند و رنگين كمان عشق را بر آسمان خوبيها ترسيم نمودند .
ياد حماسه آفرينان ، ياد حماسه سازان سرزميني كه مردانش در صفحه تاريخ درخشيدند ياد سربند هاي يا حسين (ع) ، ياد اتوبوس هاي گلي بخير .
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
بسيجي ناصر ملكي