بسم الله الرحمن الرحيم

بار ديگر به سرزمين خوبان سفر مي كنم و از شمع هاي نوراني كربلاي خوزستان نور مي گيرم و سجده بر آن تربت پاك مي گذارم .

مي خواهم از قلب ها سخن بگويم و با اشكها حرف بزنم ، اشكهايي كه در نيمه هاي شب در داخل سنگرها ، چادرهاي گردان از گونه هاي سجده نشينان عارف سرازير مي شد و زمين را نمناك مي كرد. قلبهايي كه در شبها ي وصل ياران به عشق ابا عبدالله مي تپيد.

اكنون در جلوي سيم خاردار پشت خاكريزهاي كوتاه و خاك غربت اين كوير زيبا و دل انگيز كه در خاموشي نشسته همانند بسيجيان مظلوم و گمنام و پاسداران جان بر كف ميدانهاي عشق و حماسه اي كه اين روزها يكي پس از ديگري به فراموشي سپرده مي شوند و دل پردردم را به عمق خاكهاي گرم و سوزان اين بيابان مي برم و به گونيهاي سنگرهاي شهدا ، تكيه مي زنم و به  اطراف خيره مي شوم و به ياد آن لحظه هاي خونين ، تك تك سنگرهاي خالي شهدا در ذهنم مجسم مي كنم .

اين بيابانها خاطرات فراواني دارد جبهه جفير ، شلمچه ، فاو، و نخلستانهاي آن  نمي توانم از اين بيابان دل بكنم ، لحظه به لحظه خاطره ها جلوي چشمانم ظاهر مي شود .

ياد آن عزيز دلاور (شهيد مصطفي جهانديده و اسماعيل كفايتي ) ياد آن ساعاتي كه قبل از عمليات ، سجده بر خاك و تربت آن مي گذاشتند و زار زار مي گريستند و از محاسنشان اشك جاري بود و به درگاه خداوند طلب عفو و بخشش مي كردند . ياد آن سرخ لاله ها ئي كه  در شبهاي خونين شلمچه وزيدند و خواب راحت را از بعثيها گرفتند . آناني كه عشق را يك لحظه هم رها نكردند آناني كه از شور گذشتند و به شعور معرفت دست يافتند و به عرفان رسيدند . اما هنوز تابلوي زيباي لبخند بزن رزمنده و ياحسين (ع) در ابتداي خاكريز كوتاه در زير اين نور مهتاب فضاي خاصي به اين دل كوير مي دهد. روزها و شبهائي فرياد يا حسين (ع) رزمندگان اين بسيجيان و پاسداران عاشق امام (ره) به تمام سنگرها و خاكريزها و صحرا ها و بيابانهاي گرم خوزستان حالت خاصي مي داد.

 ياد صحراها و بيابانها ي نينوا و زمين گرم  وسوزان كربلا . ياد آن لحظه هاي پاك و بي ريا بخير. ياد آن لحظه ها و ساعات عمليات فاو (جاده آسفالته فاو _ البهار) هرگز از ذهن رزمندگان آن عمليات محو نخواهد شدكه چگونه مظلومانه و به شهادت رسيدند و تقديم آستان دوست گرديدند.

اگرچه امروزه اين بيابان سوزان و صحراها و كوير خوزستان را مي بينيم كه همه سنگرها و خاكريزها يش خاموش و آرام نشسته اند ، ولي روزها و شب هائي ياد آور رشادتها ، ايثارگريها و حماسه هاي خونين بود كه شعله هاي آتش مسلسل شان يك لحظه هم قطع نمي شد و مناجات و ناله هاي شبانه شان در داخل چادرها و خيمه هاي پاك و با صفاي گردانها ، حال و هواي ديگري به اين بيابان گرم و سوزان مي داد . روزي مسلسل رزمندگان تبديل به قلم هاي مقدسي شدند كه تاريخ آينده انسانها و بشريت را بر صفحات زمين و زمان نوشتند و امروز همين بيابان گرم و سوزان را مي بينيم با همه خاكريزهاي خاطره انگيز و سنگرهايش ، ديگر عارفاني در آن نيست و خيمه هاي پاك شهدا خالي از اشك هاست . ياد نامي از بچه هاي ديروز كه اسباب سرافراز ي امروزمان شدند.

                                           والسلام 

                                          ناصر ملكي